محل تبلیغات شما



فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد            چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد

 

 

مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت              که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد

بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه  منی                       چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد

همان زهرا که احمد زاحترامش  گفت با امت                دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد

نخشکیده هنوز از آب  غسل شاه خاتم کفن                 که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد

دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش                 که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد

نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم                 که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد

نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب                    که نیلی آنچنان از سیلی  آن رخسار انور شد

زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست                   مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد

چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند                    چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد

قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم                کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد

ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس                بدوران مرثیه خوانی  ، مدامی شغل (آذر) شد .

اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی  انتشارات طوس----------


واسوخت | حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه.
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر.پر.دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما. ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد.
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه.
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه .
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه.
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد. تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا.

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان

+        | 


درولادت رسول الله(ص)

مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است مژده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید هادی کل ُ سید خاتم رسید منجی عالم شه اکرم رسید خرم از او خاطره ی عالم است عید سعید نبی اکرم است---- مزده که بی پرده رخ یار شد جلوه ی محبوب پدیدارشد کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است---- مژده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار احمد محمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار اهل ولا خرمی عالم است

 



مژده که میلاد شه خاتم است                   عید سعید نبی اکرم است 

 

 

مزده که مسروری عالم رسید                   خرمی عالم وآدم رسید 

 

هادی کل ُ سید خاتم رسید                     منجی عالم شه اکرم رسید 

 

خرم از او خاطره ی عالم است                 عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که بی پرده رخ یار شد                     جلوه ی محبوب پدیدارشد 

 

کعبه از او مطلع انوار شد                         دشت ودمن تحت الانهار شد 

 

عالم ایجاد از او خرم است                       عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که شد نور خدا آشکار                     یافت تولد شه ملک وقار 

 

احمد محمود شه تاجدار                          آنکه به ایجاد بود شهریار 

 

اهل ولا خرمی عالم است                      عید سعید نبی اکرم است ---

 

مژده که پیر فلک آمد جوان                  گشت منور همه ومکان 

 

از رخ دلجوی شه انس وجان                   فخر بشر خاتم پیغمبران 

 

آنکه از او فخر بنی آدم است                  عید سعید نبی اکرم است 

جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد                انوار تجلی خدا ظاهر شد 

فرمان محمدا رسول الهی                        بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد 

--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران----------- 

-----------------------------(خورشیدسعادت)------- --------------------- 

البشارت که بما صبح سعادت آمد            مفخر ومکان باعث خلقت آمد 

روشن از نور جمالش همه ی عالم شد    عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد 

نبی مکی امی زپس پرده ی غیب                از پی راهنمایی وهدایت آمد  

کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد 

طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت    جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد 

لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد      سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد 

دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین      شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد 

رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا        این چه شودیست مگر روز قیامت آمد 

گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال   شافع م وفرمانده ی امت آمد 

باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان     که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد 

یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند    چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد 

دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن     زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد 

زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا      احسن الله وتبارک بشهادت آمد 

حامل حکم خدا فخریه بنماید چون        خادم درگه آن شمس ولایت آمد 

مدح اوزینت قرآن الهی باشد              فرق او مفتخر تاج نبوت آمد 

آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم          شاهد خوبی این منجی امت آمد 

هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش      مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد 

تهنیت باد به افراد مسلمان جهان       نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد 

(کربلایی) زگدایی  در خانه ی او        شکر لله که دلت  کنج محبت آمد--- 

----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمدحسن اسایش

12345

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---- --- - سرسلسله ي مردم آزاد حسين است آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان روزي که شود بسته برويم در اميد بابکرم لطف توبازاست حسين جان يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170 نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه---- ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---اسایش ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---- --- - سرسلسله ي مردم آزاد حسين است آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان روزي که شود بسته برويم در اميد بابکرم لطف توبازاست حسين جان يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170 نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه---- ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه  بحرخزر


 

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه

هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله

ي مردم آزاد حسين است

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران-نویسنده : اسایش

خورشید رفته است ولی ساحل افق            می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز

 

 

وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد         تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم             پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود               پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار            غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان           خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست        یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت         این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق             چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین             جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور             بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته اند از سروسامان که بگسلند             از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی

امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز             بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب

بالیده است قامت آزادگی وعشق                تابرفراز معبد زرین آفتاب

ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز                 خورشیدها دمیده به هنگام کار زار

بانگ حماسه های دلیران راه خق                رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار

خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان              تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))

*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری  -سروده.م.آزرم  ------------------------------

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)---

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص۱۳۵-۱۳۶-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

---

- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۱۶۹-۱۷۰

-----

 

cنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----


 

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه

هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله

ي مردم آزاد حسين است

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران-نویسنده : اسایش

خورشید رفته است ولی ساحل افق            می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز

 

 

وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد         تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم             پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود               پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار            غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان           خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست        یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت         این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق             چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین             جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور             بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته اند از سروسامان که بگسلند             از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی

امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز             بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب

بالیده است قامت آزادگی وعشق                تابرفراز معبد زرین آفتاب

ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز                 خورشیدها دمیده به هنگام کار زار

بانگ حماسه های دلیران راه خق                رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار

خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان              تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))

*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری  -سروده.م.آزرم  ------------------------------

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)---

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص۱۳۵-۱۳۶-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

---

- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۱۶۹-۱۷۰

-----

 

cنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----


در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب م غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است              ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است

 

 

 

 

مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  یاالله

 

17-یارب سبب حیات حیوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  

 

از بهر لب تشنه ی طفلان نبات                از سینه ی ابر ، شیر باران بفرست.    یا الله

 

-ای خالق خلق رهنمایی بفرست               بر بنده ی بی نو، نوایی بفرست

 

کار من بیچاره ، گره در گرهست              رحمی بکن وگره گشای بفرست. یاالله

 

19-راه تو به هرروش که پویند خوش است      وصل توبه هر جهت که جویند خوش است

 

روی تو به هر دیده که بینند نت             نام تو به هرزبان گویند خوش است.  یا الله

 

20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حیدر به جهان ،همدم وهمراز من است

 

این هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  یاالله

 

21-من بی تو دمی قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد

 

گربر تن من ، زبان شود هرمویی               یک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  یا الله

 

22- شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند

 

هرجاکه دری بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. یاالله

 

23-یارب به دونور دیده ی پیغمبر            یعنی به دوشمع دودمان حیدر

 

برحال من از عین  عنایت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نیفتم زنظر. یاالله                                                                                              24-یارب زکرم بر من درویش نگر           در من ، منگر در کرم خویش نگر

 

هرچند نیم لایق  بخشایش  تو                برحال من خسته ی دل ریش نگر. یا الله-

 

25-یارب در دل به غیر خود جامگذار            در دیدهی من گرد تمنا مگذار

 

گفتم گفتم زمن نمی آید کار          رحمی رحمی مرا به من  وامگذار. یاالله

 

26-مجنون وپریشان توام ، دستم گیر      سرگشته وحیران تو ام ف دستم گیر

 

هربی سروپا چو دسگیری دارد             من بی سر وسامان توام ،دستم گیر.یاالله

 

27-ای سر تو در سینه ی هر محرم راز          پیوسته در رحمت تو بر همه باز

 

هرکس که به درگاه تو آورد نیاز               محروم زدرگاه تو کی گردد باز. یا الله

 

28-در هر سحری با تو همیگویم راز             بر درگه تو همی کنم عرض نیاز

 

بی منت بندگانت ای بنده نواز                   کارمن بیچاره ی سرگشته  بساز.  یاالله

 

29- الله به فریاد من بیکس رس                 فضل وکرمت یار من بیکس بس

 

هرکس به کسی وحضرتی می نازد                جز حضرت تو ندارد این بیکس کس. یاالله

 

30-ای جمله ی بیکسان عالم را کس              یک جو کرمت تمام عالم را بس

 

من بیکسم وتو بیکسان رایاری                  یارب تو به فریاد من بیکس رس .یا الله

 

31-ای واقف اسرارضمیر همه کس             در حالت عجز، دستگیر همه کس

 

یارب تو مرا،توبه ده وعذر پذیر              ای توبه ده وعذرپذیر همه کس.   یا الله

 

32-دارم گنهی زقطره ی باران بیش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پیش

 

آوازآیدکه سهل باشد درویش               تو در خور خود کنی ومادر خور خویش. یاالله

 

33- یارب من اگر گناه بی حد کردم           دانم به یقین که بر تن خود کردم

 

از هر چه مخالف رضایتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  یا الله

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش-----


 

 

 

بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر                       فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اکبر

 

 

زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد                         زانوار رخ نور دو چشم ساقي کوثر

عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي                           که جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور

زلطف قادر قدرت نما  از گلبن عفت                             دوگل گرديده ظاهر  ازبراي حيدر صفدر

يکي در سوم شعبان ، يکي در چارم شعبان                  يکي چون شمس رخشان  ويکي همچون مه انور

يکي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم                       يکي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر

يکي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها                          يکي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر

يکي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين                 يکي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور

يکي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان                يکي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر

براي ياري درماندگان بحرطوفان زا                            بسوي ساحل عزت ، يکي کشتي ، يکي لنگر

دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن              يکي وارث بشهرعلم وآن يک پشتيبان در

دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم                يکي فرمانده ي اعظم ،يکي سردار وسرلشکر

دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان                  عيان گرديدبرياري حق  ازدو نکو مادر

دو روشنگر ، دو عالي فر ، که بر آنهاخدا بخشد           هزاران {کربلايي}را زرحمت در صف م


محمدحسن اسایش:  غدیرخم

 --تبلیغ گسترده غدیر با فرهنگ مکتوب کتاب در یک نگاه به فرهنگ مکتوب غدیر،جلوه‏هاى آن را به صورتهاى مختلفى مى‏بینیم.کتابهاى بزرگ و کوچک،جزوه‏ها،بروشورها،مقالات مجلات و رومه‏ها،برنامه‏هاى علمى کامپیوترى،خطاطى‏هاى زیبا در کاشى‏ها و تابلوها و بصورت کارتها و پوسترها. این روند هر ساله اوج بیشترى از خود نشان مى‏دهد،و در ظل عنایت حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه آثار عمیق خود را در ابلاغ پیام غدیر به اثبات رسانده است. اولین کتابها در موضوع غدیر سه کتاب را باید به عنوان اولین کتابهایى نام برد که ماجراى غدیر را ثبت کرده‏اند: 1.کتاب على علیه السلام»،که نوشته امیر المؤمنین علیه السلام از املاى پیامبر صلى الله علیه و آله است،و این کتاب از ودایع امامت است که جز معصومین علیهم السلام کسى به آن راه ندارد. شخصى به ناممعروف»خدمت امام باقر علیه السلام رسید و داستان غدیر را به نقل از ابى الطفیل براى حضرت نقل کرد.حضرت آن را تأیید کرد و فرمود:این مطلب را در کتاب على علیه السلام دیده‏ایم و نزد ما صحیح است». (1) 2.اولین کتاب از تألیفات بشرى که مسئله غدیر را در خود ثبت کردهکتاب سلیم بن قیس الهلالى»است .این کتاب که در سالهاى اولیه بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تألیف شده و مؤلف آن در سال 76 هجرى در گذشته،دور از چشم غاصبین خلافت در موارد مختلف کتاب خود مسئله غدیر را آورده و حتى در یک حدیث مستقل ماجراى غدیر را به طور کامل منعکس نموده است.این یادگار هزار و چهار صد ساله هم اکنون موجود است و متن عربى و ترجمه فارسى و اردو و انگلیسى آن بارها چاپ شده است. (2) 3.اولین کتاب مستقلى که در موضوع غدیر تألیف شده،خطبة النبى صلى الله علیه و آله یوم الغدیر»،از عالم بزرگ ادبیات عرب خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى سال 175 است که خطبه مفصل پیامبر صلى الله علیه و آله در غدیر را آورده است.اگر چه این کتاب امروزه مفقود است،ولى نام و خصوصیات آن در تاریخ ثبت شده است. (3) مراحل چهارگانه فرهنگ غدیر در تاریخ مسیر فرهنگى غدیرـکه چهارده قرن را پشت سرگذاشته استـبه طور کلى‏مى‏توان در چهار مرحله ترسیم نمود: مرحله اول: روایت در طول قرن اول هجرى که تدوین معارف اسلام ممنوعیت رسمى داشت و اگر هم کتابى نوشته مى‏شد مخفیانه بود و یا اگر نوشته‏اى مجوز پیدا مى‏کرد فقط اراجیف غاصبین خلافت بود که انتشار مى‏یافت،در چنان جوى بهترین کتاب براى غدیر سینه‏هاى امین و حافظه‏هاى قوى افراد بود که به خوبى توانست این راه صد ساله را بپیماید و این ودیعه آل محمد علیهم السلام را در خود حفظ کند. بیش از صد و بیست نفر از صحابه و عده بسیارى از تابعین،واقعه غدیر را در محافل بیان مى‏کردند و آن را به نسلهاى بعد از خود انتقال مى‏دادند.به طورى که زید بن ارقم و حذیفة بن یمان متن کامل خطبه غدیر را که بیش از یک ساعت به طول انجامیده،حفظ کرده و براى مردم بازگو کرده‏اند. از سوى دیگر صاحب غدیر امیر المؤمنین علیه السلام براى اتمام حجت و براى آنکه نسلهاى آینده راه خود را بیابند،در اجتماعات مختلف مردم و در مناسبتها و فرصتهاى گوناگون حتى در بحبوحه جنگ صفین مسئله غدیر را مطرح مى‏ساخت و درباره آن از شاهدان عینى اقرار مى‏گرفت . فاطمه زهرا علیها السلام در عمر کمتر از سه ماهه خود پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله بارها جریان غدیر را براى مردم متذکر شد و تعجب خود را از چنین جو ظلمانى فرهنگى اعلام فرمود. ائمه علیهم السلام نیز از هر فرصت مناسبى براى تبلیغ پیام غدیر استفاده کرده و آن را براى مردم بیان مى‏کردند،تا آنجا که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى مردم بازگو فرمود و امام رضا علیه السلام مناظراتى در این باره برقرار نمود. از سوى دیگر اصحاب ائمه علیهم السلام حاملان پیام غدیر بودند،و در حضور امامان علیهم السلام اقدام به حفظ و نشر غدیر نمودند. شعر شاعران نیز نقش مهمى در حفظ غدیر در طول زمانهاى ظلمانى داشته چه آنکه قالب شعر محفوظتر است و مردم علاقه خاصى به آن دارند.از ساعتى که خطبه پیامبر صلى الله علیه و آله پایان یافت حسان بن ثابت اولین شعر را در حضور آنحضرت سرود و دلیل روشنى شد تا شاعران در طول چهارده قرن با هنر خود غدیر را حفظ کنند و براحتى به نسلهاى بعد برسانند.اینها شکلهاى مختلف فرهنگى بود که غدیر را در قرن اول حفظ کرد و البته این طرق در قرنهاى بعد نیز ادامه یافت.تنها اثر مکتوبى که در قرن اول درباره غدیر شناخته شده همانکتاب سلیم»است که ذکر شد. مرحله دوم:از روایت به تألیف از اوایل قرن دوم هجرى که تدوین معارف دینى رسما آزاد اعلام شد،تبلیغ غدیر نیز شکلى تازه بخود گرفت و کم کم از شکل روایت به صورت تألیف در آمد.در اواسط قرن دوم اولین تألیف مستقل درباره غدیر را مى‏بینیم که از فراهیدى است.در ادامه این راه کتابهاى مختلفى به صورت مستقل یا ضمنى در موضوع غدیر تدوین شد. ابو المعالى جوینى از قرن پنجم مى‏گوید:در بغداد در دست صحافى کتابى دیدم که بر جلد آن نوشته بود:جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه،و بعد از این جلد بیست و نهم خواهد بود»!!همچنین ابن کثیر دمشقى مى‏گوید:کتابى در دو جلد ضخیم دیدم که محمد بن جریر طبرى احادیث غدیر خم را در آن جمع‏آورى کرده بود»! (4) آنچه در این مرحله مشهود است اینکه اکثر کتب،مربوط به اسناد و رجال خطبه است و هدف اول مؤلفین استحکام اصل مطلب بوده است.آنان که جو خاص فرهنگى را به خوبى لمس مى‏کردند در مرحله اول دست به کار محکم‏کارى در اسناد و حفظ متون شدند تا نسلهاى آینده مدارک لازم براى تحقیق و موشکافى و بحث و بررسى داشته باشند. این دوران در طول قرن دوم و سوم و چهارم و پنجم اوج خاص داشته و حق آن به خوبى ادا شده است. مرحله سوم:تحقیق در سند و متن از قرن چهارم تحقیق و بحث در متن و سند حدیث غدیر آغاز شده و قطعه اصلى خطبه غدیر که جملهمن کنت مولاه فهذا على مولاه»است در مناظرات مطرح شده،و رجال اسناد و ناقلین حدیث غدیر نیز به دقت مورد بررسى قرار گرفته‏اند.کتب شیخ صدوق و سید مرتضى و شیخ مفید بهترین شاهد بر این مدعا هستند. این تحقیقات در قرنهاى چهارم و پنجم و ششم اوج داشته و تا سال هزار همچنان پیش رفته،و آثار برجسته‏اى از این قرون در دست است. مرحله چهارم:شکوفائى علمى غدیر از اوائل قرن یازدهم هجرى تا امروز با ایجاد میدان باز علمى،محققین و اندیشمندان اسلام تألیفات بسیار مهمى درباره غدیر تألیف کرده و به خوبى از زحمات هزار ساله نتیجه‏گیرى نموده‏اند.در این دوران تمام جوانب غدیر مورد جمع و بررسى و تحقیق قرار گرفت.ارتباط غدیر با قرآن،بحثهاى مفصل در اسناد غدیر،بررسیهاى عمیق در متن حدیث غدیر،جمع‏آورى و تدوین اشعار مربوط به غدیر و جوانب دیگر آن مورد توجه خاص واقع شد و در هر مورد کتابهایى تدوین گردید. تحقیقات بزرگانى همچون قاضى شوشترى،علامه مجلسى،شیخ حر عاملى،سید هاشم بحرانى،میر حامد حسین هندى،علامه امینى و بسیارى دیگر از علما،بهترین شاهد این مدعا است. علامه مجلسى نیمى از یک جلد ازبحار الانوار»را به مسئله غدیر اختصاص داده است.سید هاشم بحرانى کتابى مستقل بنامکشف المهم»تألیف نموده است.سید حامد حسین هندى در 10 جلد 400 صفحه‏اى از کتابعبقات الأنوار»به بحثهاى تحقیقى درباره غدیر پرداخته است.علامه امینى طى 11 جلد کتابالغدیر»جوانبى از آن و نیز کلیه شعراى غدیر و شعرهاى آنان را جمع‏آورى نموده و مطالب مهمى درباره آنها آورده است.کتابهایى از قبیلالتکمیل»از سید مرتضى حسین والغدیر فى الإسلام»از شیخ محمد رضا فرج الله نیز نمونه‏هاى دیگرى از این تحقیقات علمى هستند. بدین امید که در آینده‏هاى نزدیک شاهد کتابى به عظمت غدیر باشیم که به عنوان یک مجموعه پر محتوى،همه مطالب مربوط به غدیر را در خود جمع کرده باشد و این آبروى ابدى اسلام را آن طور که هست در معرض دید جهانیان قرار دهد. کتابنامه ‏هاى غدیر کتاب معرفى کتابهایى که طى چهارده قرن درباره غدیر تألیف شده به دو صورت دیده مى‏شود: الف.کتابشناسى ضمنى با توجه به اهمیت خاص غدیر در اسلام و ارتباط مستقیم آن با مسئله امامت و خلافت،از دیر زمان علماى بزرگ به اهمیت کتب مربوط به غدیر توجه داشته‏اند.در این راستا شیخ محمد بن على بن شهرآشوب از قرن ششم در کتاب مناقب آل ابى طالب:ج 3 ص 25،و سید بن طاووس از قرن هفتم در کتاب اقبال الاعمال:ص 453ـ454،اقدام به معرفى تعدادى از کتابهاى مربوط به غدیر نموده‏اند. در سده اخیر که مسئله کتابشناسى رسما مطرح شده اولین قدم را علامه حاج آقا بزرگ تهرانى برداشته و کتابهاى بسیارى در ارتباط با غدیر در کتابالذریعة»معرفى نموده است.بعد از ایشان هم کسانى که تألیفات مهمى درباره غدیر داشته‏اند کتب مربوط به غدیر را معرفى کرده‏اند که شرح آن چنین است: 1.الذریعة،آقا بزرگ تهرانى:ج 16 ص 28ـ25،و موارد دیگر. 2.الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب،عبد الحسین امینى:ج 1 ص 152ـ .157 3.الغدیر فى الإسلام،محمد رضا فرج الله:ص 5ـ .7 4.پیامى بزرگ از بزرگ پیامبران،حسین عماد زاده:ص .45 5.امام شناسى،سید محمد حسین حسینى تهرانى:ج 7 ص 156ـ .162 6.در صحنه غدیر،محمد مهدى رکنى:ص 40ـ .41 7.معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت علیهم السلام،عبد الجبار رفاعى:ج 6 ص 190ـ220 و موارد دیگر. 8.تجلى ولایت در خطبه غدیر،مهدى جعفرى،ص 78ـ .90 9.نگرشى بر غدیر خم،عبد الصالح انتصارى،ص 85ـ .86 10.الغدیر(مجله اردو)،مقاله 4:غدیر شماریات کراجالى مین»،سید مسعود عابدى. 11.الثقلین(مجله اردو)،شماره 2(آوریلـژوئن 1998). ب.کتابشناسى مس
ی هافتوبلاک+روزنوشتهای ناب ---تبلیغ گسترده غدیر با فرهنگ مکتوب کتاب در یک نگاه به فرهنگ مکتوب غدیر،جلوه‏هاى آن را به صورتهاى مختلفى مى‏بینیم.کتابهاى بزرگ و کوچک،جزوه‏ها،بروشورها،مقالات مجلات و رومه‏ها،برنامه‏هاى علمى کامپیوترى،خطاطى‏هاى زیبا در کاشى‏ها و تابلوها و بصورت کارتها و پوسترها. این روند هر ساله اوج بیشترى از خود نشان مى‏دهد،و در ظل عنایت حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه آثار عمیق خود را در ابلاغ پیام غدیر به اثبات رسانده است. اولین کتابها در موضوع غدیر سه کتاب را باید به عنوان اولین کتابهایى نام برد که ماجراى غدیر را ثبت کرده‏اند: 1.کتاب على علیه السلام»،که نوشته امیر المؤمنین علیه السلام از املاى پیامبر صلى الله علیه و آله است،و این کتاب از ودایع امامت است که جز معصومین علیهم السلام کسى به آن راه ندارد. شخصى به ناممعروف»خدمت امام باقر علیه السلام رسید و داستان غدیر را به نقل از ابى الطفیل براى حضرت نقل کرد.حضرت آن را تأیید کرد و فرمود:این مطلب را در کتاب على علیه السلام دیده‏ایم و نزد ما صحیح است». (1) 2.اولین کتاب از تألیفات بشرى که مسئله غدیر را در خود ثبت کردهکتاب سلیم بن قیس الهلالى»است .این کتاب که در سالهاى اولیه بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تألیف شده و مؤلف آن در سال 76 هجرى در گذشته،دور از چشم غاصبین خلافت در موارد مختلف کتاب خود مسئله غدیر را آورده و حتى در یک حدیث مستقل ماجراى غدیر را به طور کامل منعکس نموده است.این یادگار هزار و چهار صد ساله هم اکنون موجود است و متن عربى و ترجمه فارسى و اردو و انگلیسى آن بارها چاپ شده است. (2) 3.اولین کتاب مستقلى که در موضوع غدیر تألیف شده،خطبة النبى صلى الله علیه و آله یوم الغدیر»،از عالم بزرگ ادبیات عرب خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى سال 175 است که خطبه مفصل پیامبر صلى الله علیه و آله در غدیر را آورده است.اگر چه این کتاب امروزه مفقود است،ولى نام و خصوصیات آن در تاریخ ثبت شده است. (3) مراحل چهارگانه فرهنگ غدیر در تاریخ مسیر فرهنگى غدیرـکه چهارده قرن را پشت سرگذاشته استـبه طور کلى‏مى‏توان در چهار مرحله ترسیم نمود: مرحله اول: روایت در طول قرن اول هجرى که تدوین معارف اسلام ممنوعیت رسمى داشت و اگر هم کتابى نوشته مى‏شد مخفیانه بود و یا اگر نوشته‏اى مجوز پیدا مى‏کرد فقط اراجیف غاصبین خلافت بود که انتشار مى‏یافت،در چنان جوى بهترین کتاب براى غدیر سینه‏هاى امین و حافظه‏هاى قوى افراد بود که به خوبى توانست این راه صد ساله را بپیماید و این ودیعه آل محمد علیهم السلام را در خود حفظ کند. بیش از صد و بیست نفر از صحابه و عده بسیارى از تابعین،واقعه غدیر را در محافل بیان مى‏کردند و آن را به نسلهاى بعد از خود انتقال مى‏دادند.به طورى که زید بن ارقم و حذیفة بن یمان متن کامل خطبه غدیر را که بیش از یک ساعت به طول انجامیده،حفظ کرده و براى مردم بازگو کرده‏اند. از سوى دیگر صاحب غدیر امیر المؤمنین علیه السلام براى اتمام حجت و براى آنکه نسلهاى آینده راه خود را بیابند،در اجتماعات مختلف مردم و در مناسبتها و فرصتهاى گوناگون حتى در بحبوحه جنگ صفین مسئله غدیر را مطرح مى‏ساخت و درباره آن از شاهدان عینى اقرار مى‏گرفت . فاطمه زهرا علیها السلام در عمر کمتر از سه ماهه خود پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله بارها جریان غدیر را براى مردم متذکر شد و تعجب خود را از چنین جو ظلمانى فرهنگى اعلام فرمود. ائمه علیهم السلام نیز از هر فرصت مناسبى براى تبلیغ پیام غدیر استفاده کرده و آن را براى مردم بیان مى‏کردند،تا آنجا که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى مردم بازگو فرمود و امام رضا علیه السلام مناظراتى در این باره برقرار نمود. از سوى دیگر اصحاب ائمه علیهم السلام حاملان پیام غدیر بودند،و در حضور امامان علیهم السلام اقدام به حفظ و نشر غدیر نمودند. شعر شاعران نیز نقش مهمى در حفظ غدیر در طول زمانهاى ظلمانى داشته چه آنکه قالب شعر محفوظتر است و مردم علاقه خاصى به آن دارند.از ساعتى که خطبه پیامبر صلى الله علیه و آله پایان یافت حسان بن ثابت اولین شعر را در حضور آنحضرت سرود و دلیل روشنى شد تا شاعران در طول چهارده قرن با هنر خود غدیر را حفظ کنند و براحتى به نسلهاى بعد برسانند.اینها شکلهاى مختلف فرهنگى بود که غدیر را در قرن اول حفظ کرد و البته این طرق در قرنهاى بعد نیز ادامه یافت.تنها اثر مکتوبى که در قرن اول درباره غدیر شناخته شده همانکتاب سلیم»است که ذکر شد. مرحله دوم:از روایت به تألیف از اوایل قرن دوم هجرى که تدوین معارف دینى رسما آزاد اعلام شد،تبلیغ غدیر نیز شکلى تازه بخود گرفت و کم کم از شکل روایت به صورت تألیف در آمد.در اواسط قرن دوم اولین تألیف مستقل درباره غدیر را مى‏بینیم که از فراهیدى است.در ادامه این راه کتابهاى مختلفى به صورت مستقل یا ضمنى در موضوع غدیر تدوین شد. ابو المعالى جوینى از قرن پنجم مى‏گوید:در بغداد در دست صحافى کتابى دیدم که بر جلد آن نوشته بود:جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه،و بعد از این جلد بیست و نهم خواهد بود»!!همچنین ابن کثیر دمشقى مى‏گوید:کتابى در دو جلد ضخیم دیدم که محمد بن جریر طبرى احادیث غدیر خم را در آن جمع‏آورى کرده بود»! (4) آنچه در این مرحله مشهود است اینکه اکثر کتب،مربوط به اسناد و رجال خطبه است و هدف اول مؤلفین استحکام اصل مطلب بوده است.آنان که جو خاص فرهنگى را به خوبى لمس مى‏کردند در مرحله اول دست به کار محکم‏کارى در اسناد و حفظ متون شدند تا نسلهاى آینده مدارک لازم براى تحقیق و موشکافى و بحث و بررسى داشته باشند. این دوران در طول قرن دوم و سوم و چهارم و پنجم اوج خاص داشته و حق آن به خوبى ادا شده است. مرحله سوم:تحقیق در سند و متن از قرن چهارم تحقیق و بحث در متن و سند حدیث غدیر آغاز شده و قطعه اصلى خطبه غدیر که جملهمن کنت مولاه فهذا على مولاه»است در مناظرات مطرح شده،و رجال اسناد و ناقلین حدیث غدیر نیز به دقت مورد بررسى قرار گرفته‏اند.کتب شیخ صدوق و سید مرتضى و شیخ مفید بهترین شاهد بر این مدعا هستند. این تحقیقات در قرنهاى چهارم و پنجم و ششم اوج داشته و تا سال هزار همچنان پیش رفته،و آثار برجسته‏اى از این قرون در دست است. مرحله چهارم:شکوفائى علمى غدیر از اوائل قرن یازدهم هجرى تا امروز با ایجاد میدان باز علمى،محققین و اندیشمندان اسلام تألیفات بسیار مهمى درباره غدیر تألیف کرده و به خوبى از زحمات هزار ساله نتیجه‏گیرى نموده‏اند.در این دوران تمام جوانب غدیر مورد جمع و بررسى و تحقیق قرار گرفت.ارتباط غدیر با قرآن،بحثهاى مفصل در اسناد غدیر،بررسیهاى عمیق در متن حدیث غدیر،جمع‏آورى و تدوین اشعار مربوط به غدیر و جوانب دیگر آن مورد توجه خاص واقع شد و در هر مورد کتابهایى تدوین گردید. تحقیقات بزرگانى همچون قاضى شوشترى،علامه مجلسى،شیخ حر عاملى،سید هاشم بحرانى،میر حامد حسین هندى،علامه امینى و بسیارى دیگر از علما،بهترین شاهد این مدعا است. علامه مجلسى نیمى از یک جلد ازبحار الانوار»را به مسئله غدیر اختصاص داده است.سید هاشم بحرانى کتابى مستقل بنامکشف المهم»تألیف نموده است.سید حامد حسین هندى در 10 جلد 400 صفحه‏اى از کتابعبقات الأنوار»به بحثهاى تحقیقى درباره غدیر پرداخته است.علامه امینى طى 11 جلد کتابالغدیر»جوانبى از آن و نیز کلیه شعراى غدیر و شعرهاى آنان را جمع‏آورى نموده و مطالب مهمى درباره آنها آورده است.کتابهایى از قبیلالتکمیل»از سید مرتضى حسین والغدیر فى الإسلام»از شیخ محمد رضا فرج الله نیز نمونه‏هاى دیگرى از این تحقیقات علمى هستند. بدین امید که در آینده‏هاى نزدیک شاهد کتابى به عظمت غدیر باشیم که به عنوان یک مجموعه پر محتوى،همه مطالب مربوط به غدیر را در خود جمع کرده باشد و این آبروى ابدى اسلام را آن طور که هست در معرض دید جهانیان قرار دهد. کتابنامه ‏هاى غدیر کتاب معرفى کتابهایى که طى چهارده قرن درباره غدیر تألیف شده به دو صورت دیده مى‏شود: الف.کتابشناسى ضمنى با توجه به اهمیت خاص غدیر در اسلام و ارتباط مستقیم آن با مسئله امامت و خلافت،از دیر زمان علماى بزرگ به اهمیت کتب مربوط به غدیر توجه داشته‏اند.در این راستا شیخ محمد بن على بن شهرآشوب از قرن ششم در کتاب مناقب آل ابى طالب:ج 3 ص 25،و سید بن طاووس از قرن هفتم در کتاب اقبال الاعمال:ص 453ـ454،اقدام به معرفى تعدادى از کتابهاى مربوط به غدیر نموده‏اند. در سده اخیر که مسئله کتابشناسى رسما مطرح شده اولین قدم را علامه حاج آقا بزرگ تهرانى برداشته و کتابهاى بسیارى در ارتباط با غدیر در کتابالذریعة»معرفى نموده است.بعد از ایشان هم کسانى که تألیفات مهمى درباره غدیر داشته‏اند کتب مربوط به غدیر را معرفى کرده‏اند که شرح آن چنین است: 1.الذریعة،آقا بزرگ تهرانى:ج 16 ص 28ـ25،و موارد دیگر. 2.الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب،عبد الحسین امینى:ج 1 ص 152ـ .157 3.الغدیر فى الإسلام،محمد رضا فرج الله:ص 5ـ .7 4.پیامى بزرگ از بزرگ پیامبران،حسین عماد زاده:ص .45 5.امام شناسى،سید محمد حسین حسینى تهرانى:ج 7 ص 156ـ .162 6.در صحنه غدیر،محمد مهدى رکنى:ص 40ـ .41 7.معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت علیهم السلام،عبد الجبار رفاعى:ج 6 ص 190ـ220 و موارد دیگر. 8.تجلى ولایت در خطبه غدیر،مهدى جعفرى،ص 78ـ .90 9.نگرشى بر غدیر خم،عبد الصالح انتصارى،ص 85ـ .86 10.الغدیر(مجله اردو)،مقاله 4:غدیر شماریات کراجالى مین»،سید مسعود عابدى. 11.الثقلین(مجله اردو)،شماره 2(آوریلـژوئن 1998). ب.کتابشناسى مس

باز کنز جود حق را فتح باب دیگر است   باب رحمت را دگر باره طلیع اکبر است 

 

ابر فیض ورحمت حق خیمه در عالم زده   ریزشش در صحنه ی ایجاد دروگوهر است 

جلوه ی مر آت جانان گشته از پرده پدید   از جمالش عالم ایجاد با زیب وفر است 

مر ربیع دومین را عاشر دیگر رسید   کاین چنین وجد وشعف در ماسوی الله یکسر است 

فاش گویم ظاهر از ام الولد شد اختری   کز فروغ عارضش روشن جهان سرتاسر است 

خسروهادی عشر فخر بشر میلاد یافت   آنکه نور چشم زهرا زاده ی پیغمبر است 

والی ملک ولایت ماه برج یازده   آنکه اندر مسند حق جانشین حیدر است 

سر زد از بطحی مهی از آسمان مکرمت  کزهدایت گمرهان را جانب حق رهبر است 

یافت میلاد آنکه گاه آزمایش بر عدو   لشکرش خیل ملک انش عسکراست 

نی همی سامره از نور رخش روشن شده   روشن از حسن دلآرایش جهان سرتاسر است 

 سرور دین رکن آیین مقتدای انس وجان     عسکری آلقاب آن شاهی که نور داور است 

ای خوشا آن دل که باشد اندر او حب حسن     ای خوشا آن سر که شور عسکریش بر سر است 

زد قدم شاهی دراین عالم که در ومکان      بر جمیع انس وجان او شهریار وسرور است 

در دو عالم چون تویی افتادگان را دستگیر     سیدی بر دامنت دست رضای (آذر) است 

دیوان آذر (حاج غلامرضاآذر حقیقی خراسانی) جلد اول-صص۱۳۷-۱۳۸-انتشارات اسلامیه-مشهدمقدس -چاپ سوم -۱۳۴۸ شمسی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تعاون سرا